باغدشت

معرفی روستای باغدشت-الموت شرقی

باغدشت

معرفی روستای باغدشت-الموت شرقی

روستاهای الموت: شترخان - ایلان- اوانک - کلایه

الموت من  

وبلاگ روستای شترخان چهارشنبه سوری

به راستی زندگی مدرنیته امروزی صفای همه چیز را برده از آداب و رسوم گرفته و حتی بازیهای محلی شب عید و...

شاید امروزه از بچه های دهه 70 بپرسی که بازیهایی مثل همه گرگین، جاجا بازی، قرقره بازی،تخم مرغ بازی، گردو بازی سنگ قره نو، سوسود(قایم باشک )خروازخرواز، قیش بازی و... چیزی میدونن، قطعا  در جواب می شنوی؛ نه...!!!به راستی چه شده که آداب و رسوم گذشته خود را به کلی داریم از بین می بریم...محمد جواد اسعدی الموتی   

              http://alamouteman.blogfa.com     وبلاگ روستای شترخان


 

معرفی روستای ایلان

روستای ایلان از توابع بخش رودبار الموت در استان قزوین می باشد شغل اصلی مردم در گذشته دامداری بوده و عده ی معدودی از افراد هم از طریق کشاورزی امرار معاش می کردند  کلمه ایلان از لحاظ لغوی به معنی لانه مار می باشد و این وجه تسمیه بعلت وجود انواع مار های سمی و غیر سمی با عنوان روستا مطابقت دارد و فاصله این روستا از معلم کلایه ۴۰ کیلومتر می باشد از جاذبه های تاریخی این روستا قلعه تاریخی ایلان است که در کتب معروف مثل خداونگار الموت از آن نام برده شده... جعفرمیرزایی ایلانی  

                      http://ilan-alamoot.blogfa.com/        روستای ایلان


 

روستای اوانک  

پاییز اوانک را با کرسی هایش(korsi) به یاد دارم و آن بخاری های زغالی آن بخاری هایی که شاید گرمایشان به گرمای وجود مردم پرتلاش آن دیار نرسد٬اما بهانه ی خوبی است برای باهم بودن ٬ برای زندگی در کنار هم...    Arash Borjikhani Avanaki

                    http://www.avanak.blogfa.com    روستای اوانک 


 معرفی روستای کلایه الموت   

 

                           http://www.alamootparsoon.blogfa.com/

الموت من

وبلاگ روستای شترخان چهارشنبه سوری

به راستی زندگی مدرنیته امروزی صفای همه چیز را برده از آداب و رسوم گرفته و حتی بازیهای محلی شب عید و...

شاید امروزه از بچه های دهه 70 بپرسی که بازیهایی مثل همه گرگین، جاجا بازی، قرقره بازی،تخم مرغ بازی، گردو بازی سنگ قره نو، سوسود(قایم باشک )خروازخرواز، قیش بازی و... چیزی میدونن، قطعا  در جواب می شنوی؛ نه...!!!به راستی چه شده که آداب و رسوم گذشته خود را به کلی داریم از بین می بریم.

شاید مهمترین دلیلش همین جعبه جادویی است که در تمام خانه هاست و و خیلی از مسائل دیگه که در این مجال نمی گنجد.

یادم میاد ما که بچه بودیم برای چهارشنبه سوری برنامه مفصلی داشتیم چون زمان ما از ترقه و این چزا خبری نبود.

ما دوهفته قبل از چهارشنبه آخرسال می رفتیم از کوه اِذغال کوه یا دیودره یا آسیاب سر گون می کندیم آن هم با چه زحمتی، دست و پایمان پر تیغ می شد.

حال بعد از کندن گون ها نوبت به تهیه لاستیک برای آتش زدن بود و خلاصه به هر نحوی که بود حدالقل 10 حلقه لاستیک  برای چهارشنبه سوری جور می کردیم.

برای تهیه لاستیک ها از کارکنان جهاد سازندگی اون موقع(اداره راه الموت شرقی امروزی) لاستیک کامیون می گرفتیم منم که بابام تراکتور داشت همیشه بعد از تعویض لاستیکها اونارو واسه چهارشنبه سوری نگه می داشتم.

شب قبل از چهارشنبه سوری یا ظهرش بعد از تعطیلی از مدرسه جلوی قهوه خانه (میدان ورودی روستای شترخان)جمع می شدیم و هریک یکی لاستیک به دست با هر زحمتی شده لاستیک ها رو به  بالای کوه میانه کوه(کوه روبه روی روستا) می بردیم  و در این بین هم گرزهایی نیز با لباسهای کهنه نخی با سیم درست کرده و به همراه خود به بالای کوه می بردیم.

شب چهارشنبه سوری که می شد دم غروب دیگر لاستیکها به بالای کوه برده می شدند آماده آتش زدن بودند. در این بین چند نفر برای کندن گون و بوته برای آتش زدن لاستیک ها راهی می شدند و دو سه نفر هم برای کندن چاله هایی برای قرار دادن لاستیک ها مشغول به کار می شدند.

بهد از کندن چاله ها و چیدن گون و بوته ای برای آتش زدن هرکسی پشت لاستیک خودش قرار می گرفت و لاستیک خود را در چاله کنده شده به صورت ایستاده قرار میداد و بوته و گونی که کنده بودند در داخل لاستیک می گذاشت تا لاستیک را آتش بزند.

بعد اینکه هوا تاریک شد لاستیک ها دونه دونه آتش می زدیم و بعد از اینکه کاملا آتش گرفت با یه لگد به موقع لاستیک شعله ور مسیر کوه را تا داخل روخانه طی می کرد. در برخی از موارد هم با همان شعله ور بودن از روی رودخانه به دلیل سرعت زیاد رد هم می شد.

بعد از این تازه گرزهایمان رو آتش می زدیم و به پایین پرتاب می کردیم توی مسیر شیب دار کوه گرزها تا 100 متر پایین تر می آمد.

حال بعد از این تازه می اومدیم خونه و شروع به آتش زدن گون هامون می کردیم و از روی آنها می پریدیم و به رسم قدیمی ها می گفتیم:

                   «زردی من مالِ تو و سرخی و گرمی تو مالِ من باشه»

 

شایان ذکر است همانند چنین رسمی در روستاهای محمود آباد و لامان نیز وجود داشت.

نظرات 1 + ارسال نظر
Saaeide,abolghasemi پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:26 ق.ظ

salam,mamnoon babate tozihe kamelet...
valy tosiye mikonam ke too neveshtaretoon deghate amale balayi dashte bashin.ya kamelan ketabi bashe ya kamel farsiye salissss...
az harfam narahat nashin man oghdeye sooti gereftan nadaram har adami eshtebah mikone doostan migan va 2shmanan nemigan k taraf baz ham tekraresh kone..
shoma ham shahrimi va mesle baradarami/
ba tashakor .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد