واقعا یاد اون روزا به خیر.روزهایی که بیشترش شادی بود و کمتر به فکر غم و غصه بودیم.بیشتر می خندیدیم و کمتر گریه میکردیم.بیشتر ......
.
صبح رو پر امید و هیجان با صدای به به گوسفندا بیدار می شدیم و شب خسته از بازی و تلاش با صدای پارس سگهایی که از گله جا مونده بودن میخوا بیدیم.
روزهایی که همیشه در تکاپو بودیم و کمتر به فکر تنبلی بودیم.تا دلت بخواد سرگرمی داشتیم.از خاش مال بازی گرفته تا تب کشنی و قیش بازی و فوتبال و پرونک چینی و....
بازی هایی که آنچنان لذت بخش بود که هنوز هم به یاد آوردنش آدم رو به وجد میاره.
بازی هایی که بچه های امروز به این همه امکانات نمیتونن ذره ای از اون حال ما رو داشته باشن. یادش به خیر.
وقتی خرداد ماه می شد و فصل امتحانات منتظر بودیم کی تموم میشه تا بریم الموت.
موقع رفتن به الموت بیشتر راه رو پیاده می رفتیم ولی به شوق رسیدن خستگی رو احساس نمی کردیم.توی راه چند تا خانواده به صورت دسته جمعی وبا هم حرکت می کردیم.(از تنکابن )چه لذت بخش بود چاشت بار بین راه .کنار چشمه و طبیعت .سفره ها پهن بود و همه کنار هم و بدون هیچ کبر و غرور هر چی روی سفره بود رو بین هم تقسیم میکردن.اون موقع ها مردم خیلی مهربون و خاکی بودن.بگذریم....
یادمه توی وناش که بودیم اکثر مردم در حال کار بودن.از واش چینی تو مزارع گرفته تا کو فا مال و سگ اوجون وکلچاک و زورک و ....
اواسط شهریور که می شد گردو ها که میرسید تازه شروع می کردیم آغوز بازی. چه دورانی.....
توی محل مردا در حال واش بار بودن و زنها به فکر درست کردن غذا واسه شوهراشون.
راستی هواسم نبود .یادتونه ماه محرم چه کیفی می کردیم....غروبا علم در می آوردن میرفتیم علمسرا و شبها هم همه فانوس به دست می رفتن سمت مسجد.آخه اون موقع برق نبود.همه توی خونه هاشون چراغ لمپا داشتن یا گرد سوز و یا چراغ زنبوری(سوتکا).زیاد وقط ندارم مجبورم تمومش کنم.
یه سوال ؟؟؟
چرا اون موقع مردم شاد بودن ومهربون دوست داشتنی ولی الان همه از هم فراری هستن؟( علی بابایی وناشی) منبع: http://www.vanashema.blogfa.com /
وبلاگ مرجع ( نوشته خانم وهابی جولادی) و پاسخ جناب آقای حسن عسگری
وبلاگ مرجع
" وب نویسی و استفاده از این رسانه برای معرفی منطقه ضروری است اما کافی نیست. به نظر میر سد از این ابزار میتوان برای اهداف بزرگتری استفاده کنیم! چندی پیش در وبلاگ باغدشت فعالیتهای یکساله نویسنده وبلاگ مرور شده بود. اطلاعات دوستان اندجی درباره "دهکده جهانی: حسن و قبح..." و متعاقب آن اظهارنظرهای صمیمانه دیگر دوستان در ذیل این دو عنوان و در نهایت پیشنهاد "وبلاگ مرجع" مطرح شد. شاید لازم باشد با دقت بیشتری به نظرات و پیشنهادات دوستان توجه کنیم. ...
پاسخ آقای حسن عسگری به سرکار خانم وهابی:
با سلام و احترام و تشکر از مطلب نقادانه ولی سازنده و توآم با پرسش جنابعالی.
قبل از پاسخ به پرسش های سرکار عالی، به چند نکته اشاره می کنم.
1. از اینکه موضوع "وبلاگ مرجع " را برجسته کرده اید و در قالب موضوعی جدید به آن پرداخته اید جای تقدیر دارد.
2. از اینکه با استدلال هایی تأسیس" وبلاگ مرجع " را در مقطع کنونی غیر ضروری دانسته و پیشنهادات جدید و جایگزینی نظیر " ایجاد شبکه ارتباطی بین وبلاگها در فضای مجازی و حقیقی و تقویت ارتباط میان آنها ضروری است " را مطرح کرده اید نیز جای تشکر دارد.
3. از اینکه بخوبی وضعیت وبلاگ های موجود در الموت را آسیب شناسی کرده اید جای بسی تقدیر و تشکر دارد.
و اما پاسخ به پرسش های جنابعالی ( وبلاگ مرجع قرار است جای خالی چه چیزی را پر کند؟ نبود چه چیز یا چه ویژگی وبلاگ نویسها را با چالش مواجه کرده است که به دنبال وبلاگ مرجع هستند؟ برای پاسخ به چه پرسشی قرار است وبلاگ مرجع داشته باشیم؟ وبلاگ مرجع یعنی چه؟ به چه وبلاگی مرجع میگوییم؟
همانطور که سرکار عالی به برخی وجوه مرجع اشاره کرده اید، مرجع محل رجوع به چیزی است که این محل می تواند شخصیت برجسته نظیر مرجع تقلید باشد و یا کتب مرجع نظیر فرهنگ های لغت باشد و یا بسیاری چیزهای دیگر از جمله وبلاگ مرجع باشد. فلسفه مرجع این است که همه می توانند به سهولت به آن مراجعه و دسترسی پیدا کنند که معمولا جامع و کامل و همه جانبه و در عین حال منحصر به فرد است. لذا" وبلاگ مرجع الموت " می تواند نقطه ثقل وبلاگ های موجود باشد که هر وب نویس و یا هر مخاطب دیگر برای دسترسی به موضوعات عمومی و تخصصی تولید شده توسط دوستان در خصوص الموت به آن مرجع مراجعه کنند که امکان سرکشی و یا فرصت و وقت کافی برای مراجعه به همه سایت ها برای همه نیست. بی شک اذعان می نمایید که مطالب بسیار مفید و قابل استفاده ای توسط سرکار عالی یا هر وبلاگ نویس دیگر در الموت نوشته شده و نوشته خواهد شد ولی همانطور که جنابعالی خود نیز اشاره کرده اید " در مواردی دیده میشود که دوستان فقط وبلاگ خود را می بینند و حداکثر یکی دوتا از وبلاگهایی را که به هر دلیل می پسندند را نگاه می کنند و از بقیه وبلاگهای الموتی اطلاع چندانی ندارند. " بنابر این هر فردی به دلایل مختلف نظیر اینکه یا نمی پسندند، یا فرصت سرکشی به همه سایت ها را ندارند، یا اطلاعی از سایت ندارند و بسیاری دلایل دیگر ، امکان استفاده از این مطالب عمومی و تخصصی مربوط به الموت را ندارند. برای این مهم چه باید کرد؟ و چرا باید بدنبال وبلاگ مرجع باشیم؟
" وبلاگ مرجع الموت " قرار است جای این خلا را پر کند که محل رجوع همه دوستان و مخاطبان برای یافتن گم شده خود در الموت باشند و یا بر مطالب تولید شده نقد کنند و یا پیشنهاد و راهکار ارائه دهند و یا تلنگری برای تولید مطالب جدید باشد. محلی خواهد بود تا از مطالب تولیدی دوستان توانمند در همه سایت های الموت که صرفا چند نفر بازدید کننده دارد ولی ارزش مطالعه برای عموم را دارد، استفاده بهینه و مطلوب گردد. نقطه رجوعی خواهد بود که تا همه پیشنهادات، انتقادات، راهکارها و نقطه نظرات همه دوستان تجمیع و تبادل اندیشه بهتر و تضارب افکار گردد. نقطه اتکایی باشد تا وقتی مخاطبی بدنبال مطالبی در مورد الموت بطور عام و خاص می باشد به آن رجوع کنند. آری " پاتوق " تولید فکر، اندیشه، تبادل اندیشه ، تضارب افکار، ارائه پیشنهاد و انتقاد، ارائه راهکارها برای آینده الموت و توسعه پایدار آن خواهد بود. برای فراهم کردن چنین بستری چه باید کرد؟ آیا وجود یک "سایت" و یا "وبلاگ مرجع الموت " که منعکس کننده افکار، نظرات، درخواست ها، پیشنهادها، و اخبار مرتبط به تمام الموتیان عزیز از تمامی روستاها باشد، امری ضروری نیست؟.
نتیجه اینکه، بنده با احترام به دیگر عقاید ، همچنان بر این عقیده هستم که ایجاد یک " وبلاگ مرجع الموت " واقع بینانه تر، عملی تر ، کاراتر و مفید به فایده بیشتر خواهد بود. همانطور که جنابعالی اشاره کرده اید شاید ( قطعا ً ) بتوان بیش از یک وبلاگ فعال شناسایی کرد و چه بسا شبکه ای از وبلاگهای مرجع ایجاد کرد، ولی هدف شناسایی وبلاگ های فعال نیست بلکه تمرکز در امور ، سهل الوصول بودن، امکان دسترسی جامع و مانع و استفاده بهینه از فعالیت های همه دوستان در همه سایت ها در یک نقطه مرکزی است. . باشد که با این تضارب افکار به نقطه مطلوب برسیم. ضمن آنکه آقا میثم هم راهکارهای لازم در این خصوص را بخوبی تشریح کرده است...
ادامه مطلب ...